دوست برادرم پارت66
وارد هال شد مه همون لحظه صدای جیمین از هال اومد
جیمین:من اینجام میسو
میسو سریع سمت آشپزخونه رفت و متوجه جیمینی که تکیه به کانتر رو زمین نشسته بود و داشت دستش رو فشار میداد شد سریع سمتش رفت و جلوش نشست نگران دست جیمین رو گرفت و گفت
میسو:بزار ببینمش
میسو بعد یکم بررسیش با باز کردن جعبه کمک های اولیه گفت
میسو:نیاز به بخ*یه داره
جیمین بی صدا سری تکان داد و به دست ها میسو که مشغول بود نگاه می کرد... که میسو بعد یکم بلاخره پرسید
میسو:چطور اینطور شد؟
جیمین فقط ساکت بود میسو مکث کرد و به جیمین نگاه کرد که خیره میسو بود
میسو:جیمین...!!
جیمین:خودم اینکار رو کردم
میسو اخم کرد و گفت
میسو:منظورت چیه!؟
جیمین غمگین گفت
جیمین:این کار رو کردم چون میدونستم میای تا زخمم رو درمان کنی این طوری میتونم ببینمت
میسو خنده ناباوری کرد و گفت
میسو:تو باید باهام شوخی کنی!
من اون همه راه رو با ترس و استرس اومدم تا زخم که خودت ایجاد کردی رو درمان کنم تا فقط تو منو ببینی!!
جیمین ناراحت و خیره به میسو گفت
جیمین:چرا فقط عصبانیتت رو تموم نمیکنی...من واقعا دارم سعی میکنم جبران کنم من همه تلاشم رو دارم میکنم..
میسو اروم تو صورتش زمزمه کرد
میسو:تو نمیفهمی!!
و بعد با داد ادامه داد
میسو: دیگه نمیتونی هیچ چیز رو مثل قبل درست کنی...ما دیگه تموم شدیم !!
جیمین غمگین گفت
جیمین: فقط یه فرصت دیگه میسو...یه فرصت دیگه چیز زیادیه که بهم نمیدی...قبول دارم اشتباه کردم... اما الان پشیمانم میخوام بهم فرصت بدی که جبران کنم....
جیمین:من اینجام میسو
میسو سریع سمت آشپزخونه رفت و متوجه جیمینی که تکیه به کانتر رو زمین نشسته بود و داشت دستش رو فشار میداد شد سریع سمتش رفت و جلوش نشست نگران دست جیمین رو گرفت و گفت
میسو:بزار ببینمش
میسو بعد یکم بررسیش با باز کردن جعبه کمک های اولیه گفت
میسو:نیاز به بخ*یه داره
جیمین بی صدا سری تکان داد و به دست ها میسو که مشغول بود نگاه می کرد... که میسو بعد یکم بلاخره پرسید
میسو:چطور اینطور شد؟
جیمین فقط ساکت بود میسو مکث کرد و به جیمین نگاه کرد که خیره میسو بود
میسو:جیمین...!!
جیمین:خودم اینکار رو کردم
میسو اخم کرد و گفت
میسو:منظورت چیه!؟
جیمین غمگین گفت
جیمین:این کار رو کردم چون میدونستم میای تا زخمم رو درمان کنی این طوری میتونم ببینمت
میسو خنده ناباوری کرد و گفت
میسو:تو باید باهام شوخی کنی!
من اون همه راه رو با ترس و استرس اومدم تا زخم که خودت ایجاد کردی رو درمان کنم تا فقط تو منو ببینی!!
جیمین ناراحت و خیره به میسو گفت
جیمین:چرا فقط عصبانیتت رو تموم نمیکنی...من واقعا دارم سعی میکنم جبران کنم من همه تلاشم رو دارم میکنم..
میسو اروم تو صورتش زمزمه کرد
میسو:تو نمیفهمی!!
و بعد با داد ادامه داد
میسو: دیگه نمیتونی هیچ چیز رو مثل قبل درست کنی...ما دیگه تموم شدیم !!
جیمین غمگین گفت
جیمین: فقط یه فرصت دیگه میسو...یه فرصت دیگه چیز زیادیه که بهم نمیدی...قبول دارم اشتباه کردم... اما الان پشیمانم میخوام بهم فرصت بدی که جبران کنم....
- ۳۸.۳k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط